جدول جو
جدول جو

معنی هم صدا - جستجوی لغت در جدول جو

هم صدا
هم عقیده، هم فکر، متفق، هم آواز، هم سخن
تصویری از هم صدا
تصویر هم صدا
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هم ندا
تصویر هم ندا
هم آواز هم آواز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی صدا
تصویر بی صدا
خاموش ابانگ بی آواز، ساکت. یا حرف بی صدا. حرف صامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر صدا
تصویر پر صدا
پر آوا پر غریو پر سرو صدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم قدر
تصویر هم قدر
معادل و برابر در قدر، مرتبه، قیمت و ارزش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم غذا
تصویر هم غذا
دو یا چند تن که با هم غذا بخورند، هم خوراک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم قدم
تصویر هم قدم
دو یا چند تن که با هم راه بروند، همگام، همراه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم سرا
تصویر هم سرا
کسی که با دیگری در یک خانه زندگی کند، هم خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غم زدا
تصویر غم زدا
آنکه یا آنچه غم و غصه را بزداید، غم زداینده، زدایندۀغم
فرهنگ فارسی عمید
تغییر حروف مهمله بترتیب لف و نشر مرتب و بحال خود گذاشتن حروف معجمه طبق بیت ذیل: (کم صلا او حط له در سع حرف منقوط را بجایش دع)، مثال (وصل میگردد بقرب حرفها اسم (اله) قرب میجویم باو من از حساب کم صلا)، (علی خراسانی) توضیح (و) به الف (ص) به ل و (ل) به ه بدل شود اله پدید آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم آسا
تصویر هم آسا
همانند شبیه: وکواعب اترابا وکنیزکان هم بلا هم آسا هم زاد
فرهنگ لغت هوشیار
همصدا، دو چیز که صدایشان هم آهنگ و به موازات یکدیگر بر آید، یا دو کس که با یکدیگر آواز خوانند
فرهنگ لغت هوشیار
دو یا چند کس که با هم راه روند، همگام، همراه، هم سفر، خدمتگار، خادم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم قدر
تصویر هم قدر
همسنگ، همپایه، همزور در کشتی و زورخانه، هم قوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم قدح
تصویر هم قدح
همپیاله هم پیاله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم غذا
تصویر هم غذا
همسفره، همکاسه، دو یا چند کس که با هم غذا خورند
فرهنگ لغت هوشیار
مایعی که از مواد مختلف باشد که با آلتی در هم آمیختن، چنانکه آش را با چمچه یا قاشق هم زنند
فرهنگ لغت هوشیار
فرزندی که بافرزند دیگر و تواما زاده شده دو قلو توامان، هم سن کسی که در زاد و را حله وتوشه و ماکول و مشروب شریک شخص باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ته صدا
تصویر ته صدا
((تَ. صِ))
صدای اندکی خوش، آواز اندکی خوش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هم زدن
تصویر هم زدن
((~. زَ دَ))
در هم آمیختن، به هم زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی صدا
تصویر بی صدا
Noiseless, Noiselessly, Quietly, Soundless, Soundlessly, Speechlessly, Toneless, Tuneless, Unobtrusively, Voiceless, Voicelessly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از هم زدن
تصویر هم زدن
Stir, Whisk
دیکشنری فارسی به انگلیسی
беззвучный , беззвучно , тихо , без слов , бескорыстный , безмелодичный , ненавязчиво
دیکشنری فارسی به روسی
lautlos, leise, geräuschlos, sprachlos, tonlos, unauffällig, stimmlos
دیکشنری فارسی به آلمانی
беззвучний , беззвучно , тихо , без слів , безтоновий , безмелодійний , непомітно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
помешивать , взбивать
دیکشنری فارسی به روسی
bezdźwięczny, bezgłośnie, cicho, bezdźwięcznie, bez słów, bez tonu, niemy, dyskretnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
перемішувати , збивати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
无声的 , 无声地 , 安静地 , 无言地 , 没有音调的 , 无调的 , 不显眼地
دیکشنری فارسی به چینی
silencioso, silenciosamente, sem som, sem palavras, sem tom, desafinado, discretamente, mudo, sem voz
دیکشنری فارسی به پرتغالی